کاش مجتبي زودتر آزاد بشه
[از وبلاگ محمدرضا نسبعبداللهی] هنگامی که صدای مجتبی سمیع نژاد را از طریق تلفن و از آن سوی میله های زندان شنیدم نمی دانستم چه کنم.بین غم و شادی پا در هوا بودم.او که در میان دیوارهای بلند زندان روزگار می گذراند رهایی ام از زندان را شاد باش می گفت.
احساس خفگی می کردم هرگز دوست نداشتم صدای مجتبی را در چنین شرایطی بشنوم،من بیرون از زندان باشم و او در میان زندان.(هر چند که در بیرون از زندان نیز آزادی یافت نمی شود) ولی به هر روی گذشت این روزها چندان آسان نیست.
کاش صدایش را در بیرون از زندان می شنیدم اصلا کاش آن بازجوی وزارت اطلاعات در پایان باز جویی های طاقت فرسا نمی نوشت که مجتبی در وبلاگش مطالب توهین آمیز و ارتدادی قرار می داده است.آخه تو که تفاوت "مخالفت، انتقاد و آزادی بیان" را با اتهامات مزخرف درک نمی کنی چرا در مقام باز جو، یک جوان را با گزارش های ساختگی به دامان دستگاه قضایی می فرستی تا قاضی هم تحت تاثیر "گزارش مرجع رسمی"(یعنی همان وزارت اطلاعات که گوش و چشم نظام نامیده می شود و گزارش هایش فصل الخطاب تلقی می شود) یک وبلاگ نویس را این گونه در زندان نگه دارد.ولی همه این ناملایمات رخ داده است و هم الان دوست عزیزم مجتبی سمیع نژاد گرفتار زندان است و در بیرون هم خانواده اش با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. مادر مجتبی یک پسرش را باید در زندان ببیند و یکی دیگر را به سبب بیماری کلیوی روی تخت بیمارستان.
دیگر نمی توانم بیش از این ادامه دهم.بدنم سست شده است و وجودم پر از اندوه.کاش مجتبی زود تر آزاد بشه...